تحلیل بنیادی یا تحلیل فاندامنتال چیست؟

تحلیل بنیادی یا تحلیل فاندامنتال چیست؟
تحلیل بنیادی (Fundamental Analysis – FA) یک روش اندازه گیری ارزش ذاتی (Intrinsic Value) اوراق بهادار با بررسی فاکتورهای مهم مالی و اقتصادی میباشد.
تحلیل بنیادی هر چیزی را که بر روی قیمت یک اوراق بهادار اثر میگذارند را مطالعه میکند، از عوامل اقتصاد کلانی مانند وضعیت اقتصادی یک کشور تا وضعیت صنایع و همچنین عوامل اقتصاد خرد مانند تأثیرات مدیریت شرکتها. هدف نهایی تحلیل بنیادی، رسیدن به رقمی است که سرمایهگذار بتواند آن را با قیمت کنونی سهم در بازار مقایسه کند و ارزیابی کند که قیمت سهم بیش از ارزش ذاتیش قیمت گذاری شده و یا این که کمتر از ارزش ذاتیش قیمت دارد.
این روش از تحلیل سهام در مقابل روش تحلیل تکنیکال قرار میگیرد، تحلیلی که در آن تحلیلگران از حرکات و اطلاعات سابق قیمت در بازار به پیش بینی جهت حرکت آینده سهم میپردازند.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تحلیل تکنیکال میتوانید از مطلب آموزشی «تحلیل تکنیکال چیست؟» دیدن نمایید.
نکات کلیدی:
- تحلیل بنیادی روشی برای بررسی قیمت واقعی و یا قیمت منصفانه سهم میباشد.
- تحلیلگران بنیادی به دنبال قیمت سهامی میگردند که در حال حاضر بالاتر و یا پایینتر از ارزش ذاتی خود مبادله میشوند.
- اگر ارزش بازاری یک سهم بالاتر از قیمت بازاری آن باشد، آن سهم کمتر از قیمت واقعی خود ارزش دارد و توصیه به خرید آن سهم میشود.
- در مقابل، تحلیلگران تکنیکال عوامل فاندامنتالی را در مطالعه خود نادیده میگیرند و تنها به بررسی کردن حرکات سابق قیمت در سهام میپردازند.
درک مفهوم تحلیل بنیادی
همه تحلیلگران سهام به دنبال این هستند که متوجه این موضوع مهم شوند که آیا قیمت یک اوراق بهادار در بازار به درستی تعیین شده است یا خیر.
تحلیل بنیادی معمولاً از دیدگاه ماکرو به میکرو (macro to micro perspective) انجام میشود تا بتوان سهامهایی را پیدا کرد که به درستی توسط بازار قیمت گذاری نشده اند.
تحلیلگران به طور معمول و به ترتیب، موارد زیر را بررسی میکنند: اول از همه، آنها وضعیت کلی اقتصاد و سپس قدرت یک صنعت خاص را میسنجند و پس از سنجیدن این موارد است که به دنبال بررسی عملکرد یک شرکت میروند تا با بدست آوردن قیمت سهم آنها، بررسی کنند که آیا این سهم بیش از ارزش خود قیمت گذاری شده است و یا این که ارزشی کمتر از ارزش خود در بازار را دارد.
تحلیل بنیادی از اطلاعات عمومی به منظور بررسی قیمت سهام و یا هر نوع دیگر از اوراق بهادار استفاده میکند. برای مثال، یک سرمایهگذار میتواند تحلیل بنیادی را بر روی ارزش یک اوراق قرضه با بررسی فاکتورهای اقتصادی مانند نرخ بهره و همچنین وضعیت کلی اقتصاد و بررسی اطلاعاتی در مورد صادر کننده اوراق قرضه، مانند تغییرات در میزان اعتبار آنها اجرا کند.
برای سهام، تحلیل بنیادی از اطلاعاتی مانند درآمدها، سود کسب شده، رشد در آینده، و همچنین مقدار بازگشت سرمایه (return on equity)، حاشیه سود و اطلاعات دیگری به منظور سنجش ارزش پایه شرکت و پتانسیل رشد آن در آینده استفاده میکند. همه این اطلاعات در صورتهای مالی صادر شده توسط شرکتها موجود میباشند.
نکته مهم: تحلیل بنیادی به طور معمول برای سهام استفاده میشود، اما همچنین به منظور بررسی هر گونه اوراق بهادار دیگری، مانند اوراق قرضه و یا مشتقات مالی میتوان از آن استفاده نمود. اگر شما عوامل بنیادی مانند اقتصاد کلان و یا جزئیات شرکت را در نظر میگیرید، شما در حال انجام تحلیل بنیادی میباشید.
سرمایهگذاری و تحلیل بنیادی
یک تحلیلگر به دنبال ساختن مدلی به منظور ارزیابی و تخمین ارزش قیمت سهام یک شرکت بر اساس اطلاعات منتشر شده عمومی میباشد.
ارزش یاد شده تنها یک تخمین میباشد و عقیده آن تحلیلگر است. که قیمت این سهم میتواند در مقایسه با قیمت کنونیاش در بازار بیشتر و یا کمتر شود.
برخی از تحلیلگران ممکن است به قیمت تخمین زده شدهشان به عنوان ارزش ذاتی شرکت نیز اشاره کنند.
اگر یک تحلیلگر با محاسباتش متوجه شد که قیمت سهام باید بسیار بالاتر از قیمت کنونیاش در بازار باشد، او ممکن است پیشنهاد خرید برای این سهام را منتشر کند. و افرادی که این تحلیلگر را دنبال میکنند، ممکن است بر اساس پیشنهاد او عمل کنند. اما یک تحلیلگر با بررسی ارزش ذاتی سهم متوجه شود که ارزش آن کمتر از قیمت فعلی آن در بازار میباشد، او پیشنهاد فروش (sell or underweight) خواهد داد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد پیشنهاد خرید و فروش مقاله آموزشی «پیشنهاد خرید و پیشنهاد فروش چیست؟» را مطالعه نمایید.
افرادی که این توصیهها دنبال میکنند، انتظار خرید سهام را دارند که در آینده، قیمت آن سهم رشد کند. همچنین سهامی که آینده خوبی ندارد، احتمال سقوط قیمتی بیشتری در آینده خواهد داشت.
این سهام، از کاندیداهای حذف شدن از سبد سهام و یا اضافه شدن به موقعیتهای معاملاتی فروش میباشد. روش تحلیل بنیادی معمولاً مقابل روش تحلیل تکنیکال قرار میگیرد، روشی که در آن قیمت و حرکات آینده آن بر اساس اطلاعات پیشین بازار و همچنین اطلاعاتی مانند قیمت و حجم معاملات تعیین میشود.
تحلیل بنیادی کمی و تحلیل بنیادی کیفی (Quantitative and Qualitative Fundamental Analysis)
یک مشکل در معنی واژه فاندامنتال این است که این کلمه ممکن است تمام مسائل مربوط به وضعیت مناسب اقتصادی یک شرکت را در بر گیرد.
این تحلیل شامل اعدادی مانند درآمد و سود میباشد، اما میتواند شامل هر چیز دیگری از سهامهای شرکت در بازار تا کیفیت مدیریت آن را در برگیرد.

فاکتورهای متعدد فاندامنتال میتوانند به دو دسته کلی تقسیبندی شوند. فاکتورهای کمی (Quantitative) و فاکتورهای کیفی (Qualitative). معنی این دو واژه در دنیای اطلاعات مالی چندان از مفهوم استاندارد آنها دور نیست. در این جا معنی آنها را که از دیکشنری استخراج شده است میبینید:
- کمی (Quantitative): امکان اندازه گیری آن و بیان آن به صورت عددی وجود دارد.
- کیفی (Qualitative): مرتبط و یا وابسته به کیفیت و یا ویژگیهای یک شیء، که معمولاً در مقابل اندازه و مقادیر کمی آن قرار میگیرد.
در این مقایسه، عوامل بنیادی کمی، برابر با اعداد هستند. آنها ویژگیهای قابل اندازه گیری یک کسب و کار میباشند. بزرگ ترین منبع اطلاعات کمی، صورتهای مالی صادره توسط شرکتها میباشد. درآمد (revenue)، سود (profit)، داراییها (assets) و بسیاری دیگر از موارد میتواند به شکل کمی و با دقتی بالا اندازه گیری شود.
عوامل بنیادی کیفی کمتر ملموس میباشند. آنها ممکن است شامل کیفیت مدیران اجرایی یک شرکت، ارزش و نام برند آن شرکت، داراییها و حقوق ثبت شده توسط آن شرکت و همچنین تکنولوژیهای در اختیار آن شرکت باشند.
هیچ یک از عوامل بنیادی کمی و یا عوامل بنیادی کیفی به طور ذاتی از دیگری بهتر نیستند. بسیاری از تحلیلگران هر دو مورد را در کنار هم بررسی میکنند.
موارد کیفی تحلیل بنیادی که باید در نظر داشته باشیم
چهار نکته کلیدی در بررسی یک شرکت وجود دارد. این موارد بیشتر کیفی هستند تا کمی. آنها شامل موارد زیر میباشند:

- مدل کسب و کار (the business model): یک شرکت دقیقاً چه کاری را انجام میدهد؟ پاسخ این سؤال، به همان سادگی که به نظر میآید نیست. اگر مدل کسب و کاری یک شرکت، فروش مرغ سوخاری میباشد؛ آیا این شرکت از این راه پول بدست میآورد؟ و یا این که درآمدها و صداقت خود را با این مدل زیر سؤال برده است؟
- مزیتهای رقابتی (competitive advantage): موفقیت یک شرکت در طولانی مدت بسته به داشتن مزیت رقابتی نسبت به رقبایش میباشد و همچنین این شرکت باید این مزیتها را حفظ کند. مزیتهای قدرتمند رقابتی مانند نام برند کوکاکولا و یا تسلط مایکرو سافت بر روی بازار سیستم عاملهای کامپیوترهای شخصی، یک خندق را به دور کسب و کار این شرکتها ایجاد میکند و رقبایشان را از این صنایع دور نگه میدارد و آنها را از بدست آوردن رشد و سود در این بازارها محروم میسازد. زمانی که یک شرکت بتواند به یک مزیت رقابتی دست یابد، سهامداران آنها نیز میتوانند سودهای زیادی را به مدت دهههای متوالی کسب نمایند.
- مدیریت (management): برخی باور دارند که فاکتور مدیریت مهم ترین عامل برای سنجش یک شرکت میباشد. این موضوع البته منطقی میباشد. حتی بهترین مدلهای کسب و کار نیز توسط رهبرانی با عملکرد ضعیف در اجرایی کردن این مدلها شکست میخورند. با وجود این که بررسی و ملاقات مدیران به منظور سنجش واقعی آنها برای سرمایهگذاران خرد مشکل میباشد، شما میتوانید در وب سایت شرکت نگاهی انداخته و رزومه مدیران ارشد و اعضای هیأت مدیره را بررسی نمایید. آنها در کارهای قبلی خود چگونه عملکردی داشتهاند؟ آیا آنها در چند وقت گذشته، مقدار زیادی از سهامشان را فروختهاند؟
- اختیارداری در شرکت (corporate governance): اختیارداری در شرکت، سیاستهایی را تشریح میکند که روابط و مسئولیتهای بین مدیریت، اعضای هیأت مدیره و همچنین گروگذاران (stakeholders) را مشخص میکند. این سیاستها در نمودار سازمانی و آیین نامه و مقررات داخلی آن ذکر شده اند؛ به همراه قوانین شرکت و قوانین نظارتی بر آن. شما میخواهید با شرکتی به تجارت بپردازید که به صورت اخلاقی، منصفانه، شفاف و مؤثر به کار میپردازد. همچنین این نکته را در نظر داشته باشید و میزان احترام مدیریت به حقوق سهامداران و همچنین پرداخت حقوق سهامداران را بسنجیم. مطمئن شوید که ارتباطات بین سهامداران و مدیریت شفاف، واضح و قابل فهم میباشد. اگر شما متوجه این موضوع نشده اید، احتمالاً به این دلیل است که آنها نمیخواهند به شما این اجازه را بدهند.
مهم است که صنعتی که شرکت در آن فعالیت میکند را در نظر بگیرید: پایگاه مشتریان، سهم شرکت از بازار، رشد صنعت، رقابت، قوانین نظارتی و چرخههای کسب و کاری همگی باید مد نظر قرار گیرند. یادگیری در مورد نحوه کارکرد این صنعت میتواند به سرمایهگذار درک عمیق تری از سلامت مالی یک شرکت را بدهد.
صورتهای مالی: مواردی که باید در تحلیل بنیادی کمی در نظر داشته باشیم
صورتهای مالی ابزارهایی هستند که توسط آنها، یک شرکت اطلاعاتی در مورد عملکرد مالیش را افشا میکند. دنبال کنندگان تحلیل بنیادی از اطلاعات کمیای که از صورتهای مالی مختلف بدست میآیند به منظور گرفتن تصمیمات سرمایهگذاری استفاده میکنند.
سه مورد از مهم ترین صورتهای مالی، صورت درآمد (income statements)، تراز نامه (balance sheet) و صورت جریان وجوه نقد (cash flow statements) میباشند.
تراز نامه (the balance sheet):
تراز نامه نشان دهنده ثبتهایی از داراییهای یک شرکت، بدهیها و سرمایه آن شرکت در یک نقطه زمانی مشخص میباشد. تراز نامه که نام انگلیسی آن (balance sheet) میباشد در حقیقت نام خود را از معادله زیر بدست آورده است که در آن باید دو طرف تساوی با یکدیگر برابر و یا به قولی (تراز) باشند:
Assets = Liabilities + Shareholders’ Equity
داراییها = بدهیها + حقوق صاحبان سهم
داراییها نشان دهنده منابعی میباشند که یک کسب و کار در اختیار و یا کنترل خود دارد. این داراییها شامل پول نقد، موجودی انبار، ابزارآلات و ساختمانها میشود.
سمت دیگر معامله نشان دهنده مجموعه ارزش تأمین مالی موارد ذکر شده در داراییها میباشد. این تأمین مالی از حاصل جمع بدهیها + حقوق صاحبان سهام بدست میآید.
بدهیها نشان دهنده مقادیر بدهی شرکت (که باید باز گردانده شود) هستند، در حالی که سرمایه نشان دهنده ارزش کل پولی است که صاحبان این شرکت به این کسب و کار اعانه داده اند. که شامل درآمدهای تقسیم نشده (retained earnings) نیز میباشد، که از حاصل سودهای سالهای قبل بدست آمده است.
صورت حساب درآمد (the income statement):
در حالی که تراز نامه به مانند یک عکس از وضعیت شرکت در یک زمان میباشد، صورت حساب درآمد اندازه گیری عملکرد یک شرکت در طی یک بازه زمانی مشخص میباشد.
از نظر فنی، شما میتوانید تراز نامه را برای یک ماه و یا حتی یک روز تهیه کنید، اما شما گزارشهای عمومیمنتشر شده شرکتها را به صورت سه ماهه و یا سالانه خواهید دید.
صورت حساب درآمد نمایانگر اطلاعاتی در مورد درآمدها، هزینهها و همچنین سود کسب شده در نتیجه فعالیتهای آن کسب و کار در یک دوره زمانی مشخص میباشد.
صورت جریان وجوه نقد (statement of cash flow):
صورت جریان وجوه نقد نشان دهنده سوابق جریان وجوه نقد در یک شرکت به داخل و یا به خارج از شرکت در یک دوره زمانی مشخص میباشد. صورت جریان وجوه نقد به طور معمول بر روی فعالیتهای مرتبط با وجوه نقد تمرکز میکند:
- وجوه نقد حاصل شده از سرمایهگذاری (cash from investing – CFI): وجوه نقدی هستند که به منظور سرمایهگذاری در داراییها، در کنار درآمد حاصله از فروش دیگر کسب و کارها، تجهیزات و یا داراییهای بلند مدت بدست آمده است.
- وجوه نقد بدست آمده از تأمین مالی (cash from financing – CFF): پولی که پرداخت شده و یا از طریق صدور اوراق قرضه دریافت شده است.
- وجوه نقد عملیاتی (operating cash flow – OCF): مقدار پولی که از طریق عملیات روزانه شرکت بدست آمده است.
صورت جریان وجوه نقد، یک صورت مالی بسیار مهم میباشد. زیرا که دستکاری آنها برای شرکتها بسیار دشوار میباشد.
با وجود این که بسیاری از حسابداران وجود دارند که میتوانند مقدار درآمدهای شرکت را دستکاری کنند، اما دستکاری کردن مقادیر نقد در بانکها بسیار مشکل میباشد. به همین دلیل، برخی از سرمایهگذاران از صورت جریان وجوه نقد به عنوان روشی محافظه کارانه برای بررسی عملکرد شرکت استفاده میکنند.
نکته مهم: تحلیل بنیادی، بر استفاده از نسبتهای مالی که از اطلاعات صورتهای مالی شرکتها بدست آمده است به منظور بررسی چشم اندازها و ارزش شرکت اتکا دارد.
مفهوم ارزش ذاتی (Intrinsic Value) در تحلیل بنیادی
یکی از مهم ترین فرضیات در تحلیل بنیادی این است که قیمت کنونی سهم در بازار به طور کامل نشان دهنده ارزش شرکت با توجه به اطلاعات منتشر شده عمومی نمیباشد.
فرضیه دوم این است که ارزش منعکس شده توسط اطلاعات بنیادی یک شرکت نزدیک تر به واقعیت است تا ارزشی که در بازار سهام نشان داده شده است.
تحلیلگران معمولاً برای این ارزش فرضی از نام ارزش ذاتی استفاده میکنند. هر چند، باید توجه داشت که استفاده از واژه ارزش ذاتی در سهام، معنی متفاوتی با سایر ابزار مالی مانند قراردادهای اختیار معامله دارد.
قیمت گذاری قراردادهای اختیار معامله توسط یک روش محاسباتی استاندارد به منظور حساب کردن ارزش ذاتی آنها انجام میشود. اما تحلیلگران از روشهای پیچیده و متنوعی برای رسیدن به ارزش ذاتی یک سهم استفاده میکنند. باید در نظر داشته باشید که هیچ روش ساده، و تأیید شده وجود ندارد که بتوان با آن ارزش ذاتی یک سهم را حساب کرد.
برای مثال، سهام شرکتی را در نظر بگیرید که در سطح قیمتی 20 دلار مبادله میشود، و پس از انجام تحقیقاتی وسیع و گسترده بر روی شرکت توسط تحلیلگر، او در مییابد که ارزش قیمت سهام این شرکت باید حدود 24 دلار باشد. یک تحلیلگر دیگر ممکن است با انجام همین تحلیلها به این نتیجه برسد که قیمت واقعی این سهم در واقع 26 دلار است.
بسیاری از سرمایهگذاران حد وسطی از این دو پیش بینی را در نظر میگیرند و فرض میکنند که ارزش ذاتی این سهم در حدود 25 دلار میباشد. معمولاً سرمایهگذاران این تخمینها را در نظر میگیرند و آنها را بسیار مرتبط با اطلاعات میدانند زیرا آنها به دنبال خرید سهامیهستند که در حال حاضر قیمتش کمتر از قیمت بدست آمده آن میباشد.
این خود منجر به ایجاد سومین فرض در تحلیل بنیادی میشود: در طولانی مدت، بازار سهام واکنش خود را نسبت به عوامل بنیادی نشان خواهد داد. مشکل اصلی این است که، هیچ کسی نمیتواند بگوید دقیقاً چه مدت زمانی این موضوع به طول خواهد انجامید. این میتواند شامل چند روز و یا حتی چند سال شود.
این تمام چیزی است که تحلیل بنیادی میگوید. تمرکز کردن بر روی یک کسب و کار خاص این امکان را به سرمایهگذار میدهد تا بتواند ارزش ذاتی یک شرکت را پیشبینی کند و همچنین بتواند فرصتهایی به منظور خرید با تخفیف را بدست آورد. سرمایهگذاری آنها زمانی نتیجه خواهد داد که بازار نسبت به عوامل بنیادی (فاندامنتالی) واکنش نشان دهد.
نکته مهم: یکی از مشهورترین و موفق ترین تحلیلگران بنیادی که به او (جادوگر اوماها – Oracle of Omaha) نیز اتلاق میکنند، وارن بافت میباشد. او قهرمانی در زمینه انتخاب و سرمایهگذاری در سهمها میباشد.
نقدهای وارده بر تحلیل بنیادی
بزرگ ترین نقدهای وارده بر تحلیل بنیادی از سوی دو گروه تحلیلگران تکنیکال و همچنین معتقدان به نظریه بازارهای بهینه (Efficient market hypothesis – EMH) انجام میشود.
تحلیل تکنیکال:
تحلیل تکنیکال یک روش اصلی دیگر به منظور بررسی اوراق بهادار میباشد.
یک تحلیلگر تکنیکال، سرمایهگذاری (یا به عبارتی دقیق تر، معاملاتش) را تنها بر اساس حرکات قیمت و حجم در سهام انجام میدهد. با استفاده از نمودارها و دیگر ابزار، آنها با روند بازار به معامله میپردازند و به عوامل بنیادی توجه چندانی نمیکنند.
برای درک کامل تفاوتهای تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی مقاله آموزشی «تفاوت تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال چیست؟» را مطالعه نمایید.
یکی از مهم ترین اصول مورد استفاده در تحلیل تکنیکال این است که بازار همه چیز را در قیمت لحاظ میکند. همه اخبار توسط بازار قبلاً در قیمت لحاظ شده اند. در نتیجه، حرکات قیمت سهم دید بیشتری از موارد بنیادی و خود کسب و کار به ما میدهد.
نظریه بازارهای بهینه:
معتقدان به نظریه بازارهای بهینه (EMH)، معمولاً هم با تحلیل بنیادی و هم با تحلیل تکنیکال مخالف هستند.
در فرضیه بازارهای بهینه شاهد این هستیم که امکان پیشی گرفتن و شکست بازار چه به روش بنیادی و چه به روش تحلیل تکنیکال وجود ندارد.
طبق این نظریه، از آن جایی که قیمتهای بازار به صورت بهینه و پیوسته تعیین میشوند، هر گونه فرصتی برای کسب سود بیشتر از بازار، توسط شرکت کنندگان این بازارها از بین میروند؛ و امکان کسب سود بیشتر را برای شرکت کنندگان بازار نسبت به خود بازار در طولانی مدت از بین میبرد.
مثالهایی از تحلیل بنیادی
شرکت کوکا کولا را به عنوان مثالی در نظر بگیرید. زمانی که قیمت سهام این شرکت را بررسی میکنیم، یک تحلیلگر باید به سود تقسیمی سالانه سهام، مقدار سود به ازای هر سهم، نسبت سود به ازای هر سهم (earning per share – EPS)، و همچنین مقادیر کمیدیگر نگاه بیاندازد. هر چند، هیچ تحلیلی از شرکت کوکاکولا بدون در نظر گرفتن شناخت و ارزش برند آن در سرتاسر جهان کامل نمیشود.
هر کسی میتواند شرکتی راه بیاندازد که در آن مخلوطی از شکر و آب را به فروش برساند، اما کمپانیهای کمتری هستند که توسط میلیاردها نفر شناخته شده باشند. بسیار سخت است که بتوانیم بر روی برند کوکاکولا ارزش خاصی را وضع کنیم، اما شما میتوانید مطمئن باشید که این برند، تأثیری بسیاری مهم در موفقیتهای آتی این شرکت خواهد گذاشت.
حتی میتوان بازار را به صورت کلی توسط تحلیل فاندامنتال مورد ارزیابی قرار داد. برای مثال، تحلیلگران به اندیکاتورهای فاندامنتالی شاخص S&P 500 از تاریخ 4 تا 8 جولای سال 2016 نگاه کردند.
در طی این زمان، این شاخص به سطح 2129.9 پس از انتشار گزارش مثبت مبنی بر مشاغل در ایالات متحده آمریکا رسید. در واقع، بازار نزدیک به ثبت یک رکورد قیمتی جدید بود، که در ماه میسال 2015 به سطح 2130.82 رسیده بود. سورپرایز اقتصادی در آن موقع، اضافه شدن 287,000 شغل در ماه ژوئن بود که توانست ارزش قیمت سهام را در بازار در تاریخ 8 جولای سال 2016 افزایش دهد.
با این وجود، نگاههای متفاوتی نسبت به ارزش واقعی در بازار وجود دارد. برخی از تحلیلگران باور دارند که بازار به حرکت نزولی خود ادامه داده و تبدیل به یک بازار خرسی (bear market) خواهد شد، در حالی که برخی دیگر از تحلیلگران باور دارند که بازار به حرکت صعودی خود ادامه داده و تبدیل به یک بازار گاوی (bull market) خواهد شد.
اگر علاقه مند به یادگیری بیشتر در این حوزه هستید میتوانید از نقشه راهنمای دیجی کوینر به نام «درخت یادگیری» دیدن نمایید که از نقطه ابتدایی تا انتهای مسیر را ریل گذاری کرده است.
شما با مطالعه درخت یادگیری تا حد مطلوبی دانش خود را افزایش دادهاید اما برای حرفه ای شدن و انجام معاملات در این بازار نیاز به یک راهنمای مجرب و با تجربه دارید. مجموعه دیجی کوینر بر آن است که با برگزاری کلاسهای آموزشی تجریبات چند ساله خود را در اختیار هم وطنان عزیز قرار دهد تا در این بحران اقتصادی بتوانند در آمد دلاری کسب نمایند. (تاریخ برگزاری کلاسها متعاقبا از طریق وبسایت اعلام خواهد شد.)
تیم تحریریه دیجی کوینر
این مقاله به کوشش هیئت تحریریه دیجی کوینر تولید شده است. تک تک ما امیدواریم که با تلاش خود، تاثیری هر چند کوچک در آگاه سازی فعالان حوزه رمز ارزها و بازارهای مالی داشته باشیم.
نوشته های بیشتر از دیجی کوینر