تئوری داو در تحلیل تکنیکال چیست؟

تئوری داو در تحلیل تکنیکال چیست؟
تئوری داو (Dow Theory) یک تئوری مالی است که بیان میدارد که بازاری در حالت صعودی میباشد که یکی از شاخصهای میانگین آن (مانند شاخص صنعتی و یا شاخص حملونقل) به سطحی بالاتر از سطح قلهٔ مهم قبلی خود صعود کند. این صعود قیمتی باعث میشود که دیگر میانگینها و شاخصها نیز به سمت بالا حرکت کنند. برای مثال، اگر شاخص میانگین صنعتی داو جونز (Dow Jones Industrial Average – DJIA) به سطحی بالاتر از سطح میانگین خود حرکت کند، شاخص میانگین حملونقل داو جونز (Dow Jones Transportation Average – DJTA) نیز با فاصلهٔ زمانی کوتاه این حرکت روبهبالا را انجام خواهد داد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد شاخص میانگین صنعتی داوجونز میتوانید از مطلب آموزشی «شاخص میانگین صنعتی داوجونز چیست؟» دیدن نمایید.
نکات مهم:
- تئوری داو بهمانند یک اسکلت تکنیکالی برای بازار است که پیشبینی مینماید که هرگاه یکی از میانگینهای بازار به سطحی بالاتر از بالاترین نقطهٔ مهم قبلی خود رسید، بازار بهصورت کلی صعودی خواهد بود و دیگر شاخصها و میانگینها نیز همان مسیر را (هرچند با مدت زمانیِ متفاوت) طی خواهند کرد.
- این تئوری بر این پایه و اساس استوار است که موضوعات و متغیرات دیگر در بازار ثابت بمانند، به این فرضیه، فرضیهٔ بازارهای بهینه (Efficient Market Hypothesis) گفته میشود.
- در چنین الگویی، شاخصهای متفاوت بازار باید یکدیگر را از طریق حرکات قیمتی و الگوهای حجمی تأیید نمایند تا زمانی که روند حال حاضر قطع شده و بازگشت روند (Trend Reversal) رخ دهد.
درک مفهوم تئوری داو
تئوری داو یک دیدگاه معاملاتی بود که توسط چارلز داو (Charles Dow) به همراه ادوارد جونز (Edward Jones) و چارلز برگاسترسر (Charles Bergstresser) توسعه یافت. این سه شخص با یکدیگر شرکت داو جونز و شرکاء (Dow Jones and Company, Inc.) را تأسیس نمودند و شاخص میانگین صنعتی داو جونز را در سال 1896 ارائه کردند. داو از تئوری خود در یکسری از مقالات در روزنامه معتبر والاستریت ژورنال (Wall Street Journal) رونمایی کرد، او این روزنامه را نیز به همراه دیگر همکارانش پایهگذاری کرده بود.
چارلز داو در 1902 از دنیا رفت و به دلیل مرگ خود نتوانست تئوری کاملاش را در مورد بازارها ارائه دهد. اما بسیاری از همراهان و همکاران او ادامهٔ کار را در دست گرفتند و با استفاده از نوشتههای او، این تئوری را کامل کردند. برخی از مهمترین کسانی که در توسعه تئوری داو شریک بودند شامل افراد زیر میگردند:
- ویلیام همیلتون (William P. Hamilton) در کتاب “The Stock Market Barometer” – 1922
- رابرت رِآ (Robert Rhea) در کتاب “The Dow Theory” – 1932
- جورج شِفِر ( George Schaefer) در کتاب “How I Helped More than 10000 Investors to Profit in Stocks” – 1960
- ریچارد راسل (Richard Russell) در کتاب “The Dow Theory Today” – 1961
داو باور داشت که باید به بازار سهام بهعنوان یک مقیاس معتبر از عملکرد کلی کسبوکارها و اقتصاد نگاه شود. و یک شخص میتواند با تحلیل کلی بازار، به سنجهای مناسب در مورد جهت حرکت بازار و وضعیت آن و جهت حرکت قیمتی هر یک از سهام منفرد (Individual Stocks) دست پیدا کند.
تئوری داو در طی تاریخچهٔ بیش از 100 سالهٔ خود مورد توسعههای بسیار زیادی قرار گرفته است، مانند توسعههایی که ویلیام همیلتون (William Hamilton) در دههٔ 20 میلادی، رابرت رِآ (Robert Rhea) در دهه 30 میلادی، و جرج شِفِر (E. George Schaeffer) و ریچارد راسل (Richard Russel) در دهه 60 میلادی انجام دادند. در طی این مدت برخی از جنبههای این تئوری اهمیت و ماهیت خود را از دست دادند. برای مثال، تأکید بیش از اندازه تئوری اصلی داو بر روی بخش حملونقل (که شامل راهآهنها در نسخهٔ اصلی این تئوری بود) از نسخههای جدید حذف شده است، اما کلیت اصلی تئوری داو (مرجع) همچنان بهعنوان یک ابراز مهم تحلیل تکنیکال مدرن در نظر گرفته میشود.
تئوری داو چگونه کار میکند؟
تئوری داو از شش جزء اصلی تشکیل شده است.
تمامی اطلاعات و مسائل مهم در قیمتهای بازار لحاظ شده است.
تئوری داو براساس فرضیهٔ بازارهای بهینه (Efficient Market Hypothesis – EMH) عمل میکند، این تئوری به این موضوع مهم اشاره میکند که قیمت یک دارایی تمام اطلاعات مهم مورد نیاز ما در مورد آن دارایی را در خودش جای داده است. بهبیان دیگر، این تئوری بهعنوان یک آنتی تز (Anti – Thesis) در برابر اقتصاد رفتاری (Behavioral Economics) عرضه شد.
سودهای احتمالی، مزایای رقابتی، رقابت برای مدیریت شرکتها و…. همگی فاکتورهایی هستند که در قیمت سهام یک شرکت در بازار لحاظ شدهاند، حتی اگر کاربران و فعالان بازار نسبت بههیچ یک از این جزئیات اطلاعی نداشته باشند. با دقت بیشتر در این تئوری، میتوان متوجه شد که این تئوری آینده را نیز به شکلی ریسکی پیشبینی نموده است.
سه روند اصلی در بازار وجود دارند.
بازارها سه روند اصلی را تجربه میکنند که ممکن است یک سال و یا حتی بیشتر به طول بیانجامند، اصلیترین این روندها، روندهای صعودی و یا روندهای نزولی میباشند.
در کنار این روندهای اصلی، روندهای ثانویهای نیز در بازار تجربه میشوند که معمولاً در جهتی خلاف جهت روند اصلی حرکت میکنند. از این روندها میتوان به بازگشتهای قیمتی (Price Reversals) اشاره کرد که در بازارهای روبهبالا (یا بازارهای گاوی – Bull Markets) بهصورت یک روند روبه پایین (Pullback) و در بازارهای نزولی (یا بازارهای خرسی – Bear Markets) بهصورت یک رالی قیمتی (Price Rally) به سمت بالا دیده میشوند. این روندهای ثانویه قیمتی میتوانند از سه هفته تا سه ماه به طول بیانجامند. در نهایت، روندهای کوچکی نیز در بازار دیده میشوند که کمتر از سه هفته به طول میانجامند، که به این روندهای کوچک و کماهمیت – البته در بازههای زمانی طولانیمدت – معمولاً نام نویز بازار (Noises) اطلاق میگردد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد بازگشت قیمتی میتوانید از مطلب آموزشی «بازگشت قیمتی در تحلیل تکنیکال چیست؟» دیدن نمایید.
روندهای اصلی شامل سه فاز (Phase) میباشند
روندهای اصلی در بازار از سه فاز مهم عبور خواهند کرد. براساس تئوری داو، در یک بازار صعودی، شاهد سه فاز تجمیع (Accumulation Phase)، فاز مشارکت عمومی و یا فاز حرکت بزرگ (Public Participation Phase)، و فاز افراط در بازار (Excess Phase) میباشیم. در یک بازار نزولی، از این سه فاز بهعنوان فازهای توزیع (Distribution Phase)، فاز مشارکت عمومی (Public Participation Phase)، و فاز ترس و وحشت (Panic or Despair Phase) نام برده میشود.
شاخصها باید یکدیگر را تأیید کنند
برای شکلگیری یک روند در بازار، داو اظهار داشت که میانگینهای بازاری و شاخصها باید یکدیگر را تأیید کنند. این بدین معنی است که در صورت دیدهشدن یک سیگنال در یک شاخص، باید همین سیگنالها در دیگر شاخصها و یا میانگینهای بازار نیز دیده شود. اگر یک شاخص، مانند شاخص میانگین صنعتی داو جونز (DJIA)، شروع یک روند اصلی جدید را تأیید کند اما یک شاخص دیگر در حالت روند نزولی خود باقی بماند، معاملهگران هنوز نباید وقوع روند اصلی جدید را قطعی بدانند زیرا هنوز توسط شاخصهای دیگر تأیید نشده است.
روند نزولی در تحلیل تکنیکال چیست؟
داو از دو شاخص اصلیای که خود و همکارانش ابداع کردند برای بررسی سلامت و وضعیت کسبوکارها استفاده کرد. این دو شاخص شامل شاخص میانگین صنعتی داو جونز (DJIA) و شاخص میانگین حملونقل داو جونز (DJTA) بودند. در این حالت اگر شاخص میانگین صنعتی داو جونز، به سمت بالا حرکت میکرد، باید منتظر حرکت شاخص میانگین حملونقل داو جونز نیز به سمت بالا میبودیم. اما اگر قیمت داراییها در حال افزایش بوده باشد، اما قیمت ریلگذاریها و راهآهن افزایشی را تجربه نکرده باشند و یا حتی کاهشی بوده باشند، احتمال عدم ثبات در این روند وجود داشت. حالت عکس این قضیه نیز کاملاً محتمل و شدنی بود، در این حالت صنایع ریلی و راهآهنها سودهای کلانی را تجربه میکردند اما بازار از سویی دیگر، میتوانست در یک حالت نزولی به سر ببرد و در این حالت نیز هیچ روند مشخصی را نمیتوانستیم در بازار پیشبینی کنیم.
حجم باید روند را تأیید کند
در صورت حرکت قیمت در جهت روند اصلی، حجم باید افزایش یافته و در صورت حرکت آن در خلاف جهت روند اصلی حجم باید کاهش پیدا کند. حجم پایین نشان از ضعف در روند میدهد. برای مثال، در یک بازار صعودی، حجم باید در صورت افزایش قیمتها روندی صعودی، و در صورت رخ دادن روندهای ثانویه (بازگشتهای قیمتی – Price Reversals) باید روندی نزولی پیش گیرد. اگر در این مثال، حجم در زمان رخ دادن یک بازگشت قیمتی افزایش پیدا کند، میتواند نشان از یک بازگشت روند و آمادگی بازار برای ورود به حالت نزولی داشته باشد.
حجم معاملات در تحلیل تکنیکال چیست؟
روندها تا زمان رخ دادن یک بازگشت قدرتمند باقی میمانند.
ایجاد بازگشت (Reversals) در روندهای اصلی هرگز نباید با رخ دادن روندهای ثانویه اشتباه گرفته شود. تشخیص اینکه یک حرکت صعودی در یک بازار نزولی و یا یک بازگشت قیمتی در یک بازار صعودی باعث تغییر روند میشود، و یا همین که روند کنونی به مسیر حرکت خود ادامه میدهد سخت میباشد. در این حالت تئوری داو به معاملهگران هشدار میدهد و بر این موضوع اصرار دارد که این بازگشت احتمالی قیمتی باید ابتدا تأیید شود.
موارد مهمی که باید در مورد تئوری داو مدنظر داشته باشید
در اینجا به برخی از نکات در مورد تئوری داو میپردازیم.
قیمتهای بسته شدن (Closing Prices) و حرکات قیمتی بدون جهت (Line Ranges)
چارلز داو تنها بر روی قیمتهای پایانی روز (قیمت بسته شدن) اتکاء داشت و به حرکات میان روزانه شاخص اهمیتی نمیداد. برای تأیید یک روند، قیمت بسته شدن باید نشاندهندهٔ رخ دادن آن روند باشد، نه حرکات میان روزی قیمت (Intraday Price Movement).
یک ویژگی دیگر از تئوری داو ایدهٔ حرکات بدون جهت قیمت (بازار بیجهت) است، که در دیگر نقاط تحلیل تکنیکال به آن عنوان (بازارهای بیجهت – Trading Ranges) دادهاند. در این بازههای زمانی که حرکات قیمتی بهصورت افقی بوده و بازار جهت مشخصی (روبه بالا و یا روبه پایین) ندارد، معاملهگران میتوانند منتظر یک حرکت قیمتی بمانند تا خط روند (Trend line) را شکسته و آماده تصمیمگیری در مورد جهت حرکتاش در بازار شوند. برای مثال، اگر قیمت به محدودهٔ بالاتر از سطح خط روند خود صعود کند، به احتمال زیاد روند آیندهٔ بازار روندی صعودی خواهد بود. البته باید در نظر گرفت که این شکست خط روند، حتماً با تثبیت قیمتیای در آن سطح اتفاق بیافتد و یک خطا (Fail Break-Out) نباشد.
خط روند در تحلیل تکنیکال چیست؟
سیگنالها و تشخیص روندهای بازار
یکی از سختیهایی که در اعمال تئوری داو وجود دارد، تشخیص صحیح روندهای بازار و بازگشتهای روندی است. به یاد داشته باشید، شخصی که با استفاده از تئوری داو به معاملهگری در بازار میپردازد، از روند عمده و اصلی بازار استفاده کرده و در جهت آن معامله میکند، بنابراین بسیار حیاتی است که این شخص نقاطی که در آنها احتمال بازگشت روندی در بازار وجود دارند را شناسایی کنند.
یکی از اصلیترین تکنیکهای استفاده شده برای شناسایی نقاط بازگشت روند در بازار تحت عنوان بررسی قلهها و کفها (Peak and Trough Analysis) شناخته میشود. یک قله بهعنوان بالاترین سطح قیمتی که بازار تا آن نقطه حرکت کرده است در نظر گرفته میشود. در حالی که یک کف بهعنوان پایینترین قیمتی که بازار تا آن نقطه حرکت داشته است، شناخته میشود. در نظر داشته باشید که تئوری داو در این حالت، فرض را بر این گذاشته است که بازار در یک خط افقی حرکت نمیکند بلکه روندی مشخص و به سمت بالا (صعودی) و یا به سمت پایین (نزولی) را دارد. تنها در این دو حالت است که بازار قلههای جدید (Peaks) و یا کفهای جدید (Troughs) را میسازد.
یک روند روبه بالا در تئوری داو بهصورت یکسری از قلههایی تعریف میشود که بهصورت متوالی تشکیل شدهاند و هریک از این قلهها از دیگری بالاتر میباشد. یک روند نزولی نیز در تئوری داو بهشکل یکسری از کفها که به دنبال یکدیگر تشکیل شدهاند، تعریف شدهاند که هریک از این کفها در سطح قیمتیای پایین از کفهای قبلی قرار گرفته است.
اصل ششم تئوری داو عنوان میدارد که روند در حالت خود باقی میماند تا زمانی که یک نشانه واضح از بازگشت روند (Trend Reversal) در آن دیده شود. این موضوع به قانون اول نیوتون در مورد حرکت شباهت زیادی دارد، در این قانون به این موضوع اشاره شده است که یک جسم تمایل به حرکت در جهت قبلی خود را دارد تا زمانی که یک نیرو خارجی جدید بر آن اعمال شود. در حالتی مشابه، روند بازار نیز به همین صورت عمل میکند و تمایل به حرکت در جهت پیشین خود دارد، یعنی برای مثال، در صورت صعودی بودن تمایل به ادامه روند صعودی و در صورت نزولی بودن تمایل به افت قیمتی و ادامهٔ روند نزولی خود را خواهد داشت. مگر اینکه یک نیروی قوی مانند تغییر نگرش معاملهگران، اخبار تأثیرگذار اقتصادی و بنیادی و …. بازار را تحت تأثیر قرار دهند تا این روندها به اتمام رسیده و بازگشت روند رخ دهد.
بازگشتهای روند (Trend Reversals)
بازگشتهای روند در روندهای اصلی بدین صورت تعریف میگردند: در بازگشتهای روند، در صورت وجود روند صعودی، روند اصلی دیگر نمیتواند قلههای جدیدی را ثبت نماید. و اگر روند نزولی باشد، روند از ثبت کفهای قیمتی جدید عاجز میماند. در چنین شرایطی، بازار از حالت تشکیل سقفها و کفهای متوالی خارج میشود، و در صورت تشخیص درست بازگشت روندی، میتوان به این نتیجه رسید که روند اصلی سابق در بازار به پایان خود رسیده است.
بازگشت روند همان طور که گفته شد، زمانی صورت میگیرد که قیمتها در بازار دیگر نتواند سقفها و یا کفهای جدیدی برای خود بسازد و به جای آنها، شروع به ساختن کفها و یا سقفهای قیمتی جدیدی نماید. البته این اتفاق به آرامی رخ میدهد و در صورت تثبیت شدن، میتوان منتظر شکلگیری یک روند جدید و به اتمام رسیدن روند قبلی بود.
تیم تحریریه دیجی کوینر
این مقاله به کوشش هیئت تحریریه دیجی کوینر تولید شده است. تک تک ما امیدواریم که با تلاش خود، تاثیری هر چند کوچک در آگاه سازی فعالان حوزه رمز ارزها و بازارهای مالی داشته باشیم.
نوشته های بیشتر از دیجی کوینر